- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟ چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟ قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است به سختی عرش دارد پا به پایش راه میآید چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخـواه میآید برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند سراغ سایههای تـیره، نـور ماه میآید هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟ چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟ نمیبیـنـند مردم حجـم تنهـایی مولا را غریبی عـلی تنهـا به چـشم چـاه میآید
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی اقتدا کرده به هـمراه جـماعت به عـلی با سر تـیغ جدا کـردنشان دشوار است بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است به عقب خم شده از شرم اصابت به علی درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت هر که آمد بدهد دست رفـاقت به عـلی روزگاری همه از تیغ دو دم میگـفتند افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی! کاسـۀ شیـری و دستان یتـیـمی لـرزان این خبر را برسانـید سـلامت به عـلی
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است چشمانتظارت از دم افـطار مانده است برخیز و کولهبار محبت به دوش گیر سرهای بینـوازش بسیـار مـانده است آرامتــر نــفـس بـکـش آرامتــر بــگــو چندین نفس به لحظۀ دیدار مانده است از آن زمان که شاخۀ یاست شکسته شد چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است سی سال رفته است ولی جای آن طناب بر روی دستهای تو انگار مانده است میدانی ای شـکـستـهسـر آل هـاشمی! تاریخِ زنـده در پی تکـرار مانده است از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست باقـی آن بـرای عـلـمـدار مـانـده اسـت
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
تیـغی فـرود آمد و فـرقـت شکـسـت آه فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه خون قطره قطره از تب پیشانیات گذشت چشم تو را در آن سحـر تیـره بست آه زخم سرت عمیق شد اما تو را نکشت آری تو را که طاقت این درد هست، آه از آن دمی که ماه تو در خاک و خون نشست در بـین کـوچـه آیــنـۀ تـو شـکـسـت آه زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت زخمی که بر نداشت دمی از تو دست آه حالا دوباره هـمدم زهـرای خود شدی دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
آزرده طعـم دورى، از یار را چـشیده روى سـحـر قـدم زد با کـسوت سپـیده روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت از ابـرها بـپـرسـید از گـفـته و شنـیـده میرفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده تکـبـیر گفت و الحـمد تا انتهـاى سوره بهـر رکـوع خـم شد با قـامـتى خـمـیده برخاست از رکوع و آرام رفت سجده اشک خداست این که روى زمین چکیده تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبـیح محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده او سجده کرد امّا سر بر نداشت دیگر سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده کعبه شکست برداشت امّا نه بهر میلاد نـزدیک شد زمـان دیـدار یک شـهـیده
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
آن صبح سراسر هـیجان گفت اذان را انـگـار که میدیـد نـمـاز پس از آن را قد قامت... قـد قامت... قد قـامت دیدار در حـی عـلی خـیرِ عـمل دید نهان را تسبیح به دست چپ و قرآن به کف راست آمـاده که تـسـلـیم نمـاید سـر و جان را این عطر صلات است؟ نه، عطر صلوات است خـوشبو به گـل نام نـبی کرد دهان را! اکنون به نماز آمده این مردتر از مرد انگار که در دست گرفتهست زمان را آن سایه که شمشیر کشیدهست، ندیدهست در پشت سر عشق، جهانی نگران را؟ این سجده همان سجدۀ سرخ است که باید از قـدر تو لـبـریز نـمـاید رمـضان را محراب به خون شسته شد و مسجد کوفه از حادثـهای سـرخ خبر داد جهان را!
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است عمار نیست، مالک اشـتر نمانده است قرآن به نیزه میرود اینجا هـزار بار جز خـطبۀ دریغ به منـبر نمـانده است در کوچههای هاشمی آتش هنوز هست باور مکن که حادثه دیگر نمانده است دشمن خـیال کرد کتاب غـدیر سوخت دشمن خیال کرد که کوثر نمانده است تـکـفــیــر مـیکـنـنـد پـیــاپـی امــام را ایمانشان به مصحف و دفتر نمانده است شمشیرهای یکسره کـوفیست در نیام راهـی ورای گـریۀ پرپـر نـمانده است دیگر کجای شب تهی از ابنملجم است؟ در کوفه جز سیاهی خنجر نمانده است فـردا تـمـام جــامـهدرانانـد پـشـت در فردا ولی چه فایده حـیدر نمانده است!
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خوش آنكه در غـم تو، قلب مبتلا دارد به دست سبـحـۀ ذكـر و لب دعـا دارد فـقـیـر گـوشـهنـشـیـن مـحـبـتت هـسـتم بـسـاز بـا دل آنـكـه، فـقـط تـو را دارد سحر بدون حضورت، غروب دل تنگیست دلـم بـدون تـو كِی، رغـبت غـذا دارد؟ كـنـار ســفــره افــطـار مـا نـمـیآیـی؟ كه احـتـیـاط، یـقـین لـقـمههای ما دارد زمانه پُر شده از مکر و حیله و نیرنگ مگـر ز سـاعـت تو مـدعـی حـیا دارد چرا ظهـور تو را در گـنـاه میجـویم؟ تـفـكـری كه فـقـط، حـاصـل فـنـا دارد پناه بر تو از این فـرقـههای شیـطـانی كه عـزم دشـمنی و كـیـنه با شما دارد اگر چه جـاهـلـم و پُـر گـناه میفـهـمـم كه پـیـروی ز شـما، قـیـمت خـدا دارد بگـو رَوَد به كـنـاری، بـمیـرد از ذلّت كـسـی كه دل ز مـرام شـمـا جـدا دارد بیا و در شب احـیـا مـرا هم احـیـا كن كه مُرده دل، ز حریم تو جا كجا دارد؟ به قدر ذرّه شب قـدر، اگر مرا نخری چه ارزشی دگر این عمر بیبها دارد؟ حـسـین نـیت شـبزنــدهداریام بـاشـد دلـم هــوای سـحــرهـای كــربـلا دارد طواف مرقد شش گوشۀ حسین غریب امـامِ من بـه خـدا بـا شـمـا صـفـا دارد
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گم کردهام به ظلمت شب نـور ماه را حـس میکـنم بـدون تو سخـتی راه را تا کی بنـاست از غـم و داغ مُـفـارقت هر صبح و شام سر بکـشم جام آه را این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود یـعـنی نشد که تکـیه زنم تکـیهگـاه را هـر هـفـتهای که میگـذرد آه میکـشم طی میکنم بدون تو هر سال و ماه را ای کعبهای که خال سیاهت مطاف ماست روزی نـما که بـوسه زنم قـبـلهگاه را آقـا اگـر چه نـوکـر خـوبـی نـبـودهایم از مـا مـکـن دریـغ تو نیـمـه نگـاه را آخــر چـگـونـه بـیمـدد مـهـربـانـیـت جـبـران کـنـیم این همه عـمـر تـباه را مقصود ما در این شب احیا فقط تویی احـیـا نـمـا تـو این دل غـرق گـنـاه را قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده پـــروردگــار بــنـدۀ بـیســرپــنـاه را شـایـد به آبــروی تـو و نــام مــادرت بخـشـد خـدا معـاصی این روسـیاه را آقا بیا به فـرق پُر از خـون مـرتضی امـشـب درآر بـنـدۀ در قـعــر چـاه را
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
برای دفعِ هر محنت، امامِ اولین کافیست مخواه از غیرِ او چیزی، امیرالمؤمنین کافیست نترس از جورِ این دنیا، نترس از حولِ آن دنیا به حقانیتِ مولا، اگر داری یقین، کافیست بگو اصحابِ باطل را، بگو ابنای شیطان را: فقط حیدر، اگر باشد، نبی را جانشین، کافیست ولای شاهِ مردان را، میانِ قلبِ خود بنشان! برای دوری از آتش، همین باور، همین کافیست قناعت را بیا بنگر، شده حاکم، امامی که میانِ سفره، ایشان را، کمی نانِ جوین کافیست خوشا بر خاکِ این دنیا، که خورشیدی چنین دارد همین که شمسِ روی او، بتابد بر زمین کافیست
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نه تنها از ولای او صیانت میکند قرآن که بدخواهان حیدر را ملامت میکند قرآن از آن قاری قرآنی که گشته منکر حیدر قیامت نزد پیغمبر شکایت میکند قرآن اگر با دیده دل بنگری دارد به هر جزءاش به آقای نجف عرض ارادت میکند قرآن برای مدح او ربّ دو عالم شعر میگوید رشادتهای حیدر را روایت میکند قرآن به هر آیه به هر سوره مسلمانان عالم را به سمت خانه مولا هدایت میکند قرآن برای گفتن از او هر قلم لایق نشد حتی ادب در مدح مولا را رعایت میکند قرآن خود پروردگار الله اکبر گوید آنگه که علی با صوت زیبایش تلاوت میکند قرآن سلام حق بر آن کس که به راه حق هدایت شد اگر در راه مولایی سلامت میکند قرآن
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
سری درآسمانِ هفت و پایی در زمین دارد علی دست نوازش بر سر دنیا و دین دارد هزار و چند سالِ نوح، یا ملک سلیمانی امیرِدل نیازی نه به آن و نه به این دارد به دستی میکُشد، دستی قتیلش زنده میگردد مگر عیسی و عزرائیل زیر آستین دارد؟ عبادت را ز شمشیر علی باید بیاموزی که از بس سر فرود آورده پیشانیش چین دارد به جهل عبدود ایراد وارد نیست آن ملعون نمیدانست شمشیر علی را در کمین دارد چشیدم طعم حیدر را ز حُبِّ بر پسرهایش درخت قل هوالله احد زیتون و تین دارد دودو تا چـارتا کردم تـولا را و دانـستم کسی که حُبّ مولا در نمازش هست دین دارد قتیل شهر عشق از کوچۀ قبرش نمیترسد خیالش راحت است آنجا امیرالمؤمنین دارد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
مـویم سـفـید گـشـته و رویـم سـیاه شد رویم سـیاه هر چه که شد از گـناه شد سـرمـایـۀ جـوانـیام ارزان فـروخـتـم طی شد جـوانی من و عـمرم تـباه شد تو اخـتیار دادی و گـفتی که بنده باش صد حیف از این اراده که خرج گناه شد یک بار هـم شـده بـزنـم امـتحـان بکن شاید گدای شب به شبت سر به راه شد رویی برای توبه نماندهاست ای کریم امــا دوبــاره ذکــر لـبــم یـا اِلٰــه شــد لطف تو بود، فاطـمه ما را قبول کرد اشکم هـمیشه خـرج مصیبات شاه شد این جـمله را به نیت روضه نوشـتهام آقـا کـه رفـت، زیـنب او بـیپـنـاه شـد اهل زمـین و اهل سـمـا نـاله میزدند شمـر لـعـین که واردِ در قـتـلگـاه شـد وای از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم بعد از غـروب نیت شان خـیمه گاه شد یک سو سنان و یک طرف دشت، حرمله زینب مـیـان قـائـلـه بیتـکـیـهگـاه شـد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
از خطا هر لحظه سنگین کرده بار خویش را خرج دنیا میکنم دار و ندار خویش را بر زبانم ذکر تـوبه در دلـم شوق گـناه با که گویم این دوگانه حال زار خویش را
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
حـال بـکـاء و دیـدۀ گـریـانـمـان بـده بغـض مـدام و اشک فـراوانـمان بده این چشمها که بوی شهادت نمیدهد چـشـمی شبـیه چـشم شهیـدانـمان بده همّت برای توبه و ترک گـناه نیست امـا بــیـا و قـلـب پـشـیـمـانـمـان بـده حال خراب این دل ما را درست کن در بین روضه حـال پـریـشانمان بده دلمـردهایم بـسکه حـرم را نـدیـدهایم یک یا حـسیـن دم بـده و جانـمان بده حالا که راه کـرببلا بسته، لطف کن بـرگ بـرات شـاه خـراسـانـمـان بـده مـا و پـنـاهِ درگـهِ سـلـطـانِ عـالـمین خـط امــان ز بـار گـنـاهـانـمـان بـده جــان مـــؤذن حـــرم، اذن زیــارتِ پائـین پـای حـضرت جـانـانـمان بـده قـربان آن پـدر که ز داغ پسر خـمید داغـی دگر شبـیه عـلی اکـبرش ندید
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضۀ حضرت عباس علیهالسلام
جز تو کـسی ز حالِ زارم خـبر ندارد چون من کسی برای تو دردسر ندارد از بسکه مهـربانی بخـشیده شد خطایم از جانب تو یک بار، جرمم تشر ندارد خـسران زده منـم که آنقـدر در گـناهم مثـلِ گـذشـته ذکـرت در من اثر ندارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این گرچه باشد سپـر آتـش دوزخ، صـومم لیک با این همه دارم سپری بهتر از این شب قدر رمضان، گرچه بسی پُر قدر است دارد این مه، شب قدر و سحری بهتر از این مـولد لـؤلـؤ پـاک مَـرَجَ البَحـرَین است نیست در رشتۀ خلقت گهری بهتر از این مـادرش فاطـمه و باب گرامـیش عـلی چه کسی داشته اُمّ و پدری بهتر از این رست پیغـمبـر از آن تهـمت ابتر بودن نیست بر شاخۀ طوبی ثمری بهتر از این اسوۀ خلـق زمین، فخـر جوانان بهشت مـادر دهـر نـزاید پـسـری بهتر از این گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او کِـلـک ایجـاد ندارد اثـری بهـتر از این بگذر آهستهتر ای ماه حسن، ای رمضان! عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این اثر صلح حـسن نـهـضت عاشـورا بود اُمـتی را نـبـود راهـبـری بهـتر از این زنده گشتهست به این صلح موقت اسلام نیست در حُسن سیاست هنری بهتر از این لطـف کن اذن زیـارت که خـدا میداند بهـر عـشاق نباشد سفـری بهـتر از این گرچه مشمول عنایات تو بودهست حسان یا حسن! کن به محبان نظری بهتر از این
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از سمت مـدیـنه خـبـر آورد نـسـیمی تا مـژده دهد آمـده مـولـود عـظـیـمی آنقـدر فـرشـته به زمین آمده انـگـار در کل سـمـاوات نمانـدهست مـقـیمی گلهای بهشتیست به دستان ملائک در شهر از این واقعه پیچیده شمیمی از طایفۀ نور خودش، نورٌ عَلی نور با نور رسیدهست کـریمی به کریمی او آمده تا دل بـبـرد با دو سه لبـخـند در بین زمین باب کند لحـن صمیمی او آمـده دسـتی بکـشد از سر لطفـش تا از سـرمان پـاک کـند گرد یتـیـمی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به خـنـده میرسد از مـهـر بامـداد ندا که مـاه فـاطـمـه شـد در مه خـدا پـیدا به بوستان رسالت گلی شکفت امشب که آفـتـاب به لبـخـند گـفت صل عـلی مـه ضـیـافت الله و چـشـم مـیـهـمـانان زآفـتـاب رخ مـیـزبـان گـرفـت صـفـا یُسَبّحون له الحمد روی خویش امشب گـشود حـضرت سبحـان ربی الاعـلی قـسم به قدر که برتر ز شـام قـدر بود شــب ولادت او از بـــرای اهــل ولا به شکر مـقـدم او عـاشـقان حق دارند صلوة و صوم و مناجات و شور و حال دعا از آن مه رمضان شد مه هـدی للناس که جلوه کرد در آن آفـتـاب برج هـدا ازآن به فضل و شرف اول است ماه صیام کـه پـا نـهـاد در آن پـیـشـوای دوم مـا مهی که گشته کتاب خدا در آن نـازل گشود سـیـنه به شوق جـمال آن مـولا فرشته خـنـده بـزن فـاطـمه شده مـادر ملک به وجد در آن مرتضی شده بابا خدا به فـاطـمه و مـرتضی حسن داده حسن که آیـنۀ مصطفی است سر تا پا حسن که روح دو گیتی به مهر او زنده حسن که جان دو عـالـم شود ورا بفدا حسن وجود و حسن خلقت و حسن طینت حسن خصال و حسن سیرت و حسن سیما به خورد سالی از سر غیب گفت سخن به شیرخواری در مهد ناز خوانده دعا نسیـم مـشک برای فـرشتگـان میبرد دمیکه موی ورا شانه میزدی زهرا پدر چو حیدر و مادر چو فـاطمه باید که این چنین پـسر آید به عـرصه دنیا پسـر کـدام پـسـر؟ بر تـمـام خلـق پدر پــدر کــدام پـــدر؟ بــاب آدم و حـــوّا علی به چهره او خنده میزند همه دم رسول بر لب او بوسه مینهد همه جا به اهل درد و دوا، چو غبار بیدرداست اگر ز خـاک بقـیعـش طلب کـنند شـفا چراغ روشن دل هاست قبر خاموشش اگر چه در دل ظلمت نهان بود شبها مگو در حرمش بسته، کو بود شب و روز به عالمی ز همین باب بسته عقده گشا مگو که نیست به گـرد مـزار او زائر که انـبـیا هـمه در بر گرفـتـهاند آن را اگـر اجـازه بــوسـیــدن درش گـیـرنـد ستارگان همه ریـزند بر زمین ز سما به عرش، حسن فروزندهاش سراج منیر به فرش، روی درخشندهاش چراغ هدی ز صبر اوست اگر جُند حق شده پیروز ز صلح اوست اگر ملک دین گرفته صفا به صبـر، گـلـبن اسـلام را دهد رونق به صلـح، کـفـر مـعـاویه را کند افـشا بحق حق که اگر آن ثبات و صبر نبود نبود نـهـضـت خـونین روز عـاشـورا اگر به دیـده تـحـقـیـق بـنـگـری بـیـنی که صلح اوست بنای قـیام کرب و بلا اگر به صلح دهد حکم، جنگ، عصیان است وگربه جنگ کند حکم، آشتی است خطا نبرد و صلـح بود تحت اخـتـیار کسی که در قیام و قعود است بر همه مولا کسی که تیغ به کف بر گرفت در صفین به قلب کفر زد و خصم را فکـند ز پا کسی که در صف جنگ جمل به بازویش صدای احسن، برخـاست از لب اعـدا کسی که ارث شجاعت ز مرتضی دارد کسی که خوی شهامت گرفته از زهرا کسی که هست سراپای مظهر توحـید کسی که بوده ز پـا تا سر آیت تـقـوی چگونه پیش سـتم بارگان شود تـسلـیم چگونه قامت خود را کند به خصم دو تا چگونه جنت و دوزخ کنار یکـدیگر؟ چگونه روشنی و کفر جمع در یک جا؟ چگونه هـمدم نمـرود گردد ابـراهـیم؟ چگونه روی به فرعون آورد موسی؟ نداشت چاره به جز صلح و صبر با دشمن که بود بـین هـمه دوسـتان خـود تنـهـا قـیـام کـرد ز آغــاز لـیـک از یــاران همـاره دیـد جـفـا لحـظـهای نـدیـد وفـا سکوت چون نکند رهبری که در خانه شریک زندگـیـش قـاتـلش بود ز جـفـا هر آنکه گریه برای حسن کند امروز به گـریه وارد محـشر نـمیشود فـردا زبس که تیر به جسمش زدند دوخته شد تنش به تخـتـۀ تـابـوت، آن امـام هـدی الا ز خیل نـبـیـین تو را همیشه درود الا ز فـوج امـامـان تو را هـماره ثـنـا الا عـدوی تو را دائـم از خـدا نفـرین الا محب تو را روز و شب ز خلق، دعا الا به روی تو دیدار جان، به هر شب و روز الا به کوی تو پرواز دل، به صبح و مسا به صلح و صبر تو و نهضت حسین قسم به اشک چـشم تو و خـون سید الشهدا به آن بدن که ز تو، شد به تیر، گلباران به آن سری که لب تشنه شد جدا ز قفا به آن دو طشت که شد طشت خون ز دیدنشان دل مــقـدس زهــرا و ســیــدالـشـهــدا به عزم و همت رزمندگان حق سوگند به صدق و نیت و اخلاص عاشقان خدا اگر نـشـاط بـبـارد و گـر، بـلا خـیـزد نمیشـوم جـدا هـرگـز از طـریق شما میـان جـان و تن ما جـدائی افـتـد اگر هزار مـرتـبـه به، کز شـما شـوم جـدا به غیر مدح شما نیست بر لب (میثم) بگـو برند ز کـامش زبـان به دار بـلا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
نان میخـوریم ما به حساب کریمها سـائل شـدیم ز عهـد و زمان قـدیمها ایل و تـبارتان همگی مونس من اند هــمـدم گـرفــتـهام ز تـبـار نـدیـمهـا دستی بکش به روی سر ما که در جهان چـشم انتـظار دست تو مانـده یتـیمها راهی به جز شما به هدایت نمیرسد ای مـعـنـی کـمـال هـمه مـسـتـقـیمها اذن نزول حضرت باران نگاه توست دارد طـراوت از تو تـمـام نـسـیـمها تو آمدی و حُسن جهان شد فقط حسن افـتــاد نـرخ کـار تــمــام کــریــمهـا هر گوشه گوشه خاک زمین یادگارها داریـم از تو قـاسـم و عـبدالعـظیمها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دل آواره بــود و وطـن آفــریــدنـد هـزاران اویـس و قــرن آفـریـدنـد کـسـای یـمـانـی سـه تـن داشـتـه و تـنـی دیـگـر از پـنـج تن آفـریـدنـد به گلزار زهرا شکفت حُسن یوسف و بـر قـامـتـش پـیـرهـن آفــریـدنـد دگر هیچ حرفی ز ما و ز من نیست حقیر، آنکه مجنون نام حسن نیست چه بدبخت، آنکه غلام حسن نیست بـود قـبـر او قـلب عـشـاق کـویـش در خـانـهاش خضر و آدم نشـسـته کلیم همچو عیسی بن مریم نشسته به جودت نظر کن، مبین ظرف ما را شـکـوه نـبی مـوج زد با ظهـورت و میداد عزّت به هرجا حضورت تو با دشمنت که چـنـین مـهـربانی خـداونـد را منظـری تو حسن جان یم جـود را گوهـری تو حسن جان به پشت تو تکـبـیر سـر داد حـیدر
: امتیاز
|